جهاد
بسمه تعالی
امام صادق (علیه السلام) از پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نقل می کنند: «لشکری را برای جنگ فرستاد وقتی برگشتند پیامبر (صلّی الله علیه و آله) فرمودند: آفرین بر شما که جهاد اصغر را بجا آوردید اما جهاد اکبر باقی است بر شما! گفتند: جهاد اکبر چیست؟ فرمود: جهاد با نفس است.»
نفس اعجوبه ای است دارای دو نشئه و دو عالم: 1- نشئه ظاهره ملکیه دنیایی که بدن است.
2- نشئه باطنه و غیبی ملکوتیه که از عالم دیگر است.
نفس از عالم ملکوت و غیب است دارای مقامات و درجاتی است که آن را به هفت یا چهار یا سه و دو قسم، تقسیم کرده اند.
و برای هر یک از مقامات درجات و جنودی 1- رحمانی و عقلانی است و انسان را جذب به
ملکوت اعلی و دعوت به سعادت می کند.
2- و جنود شیطانی و جهلانی است که او را جذب به ملکوت سفلی و شقاوت می کنند و همیشه بین این دو لشکر جدال و نزاع است و انسان میدان جنگ این دو طایفه است.
اگر جنود رحمانی غالب شود اهل سعادت و رحمت است و در سلوک ملائکه و زمرة انبیاء و اولیاء و صالحین محشور می شود. و اگر جنود شیطانی و لشکر جهل غالب آمد، انسان از اهل شقاوت و غضب است، و در زمرة شیاطین و کفار و محرومین محشور است.
اول مقام نفس و منزل اسفل: منزل «ملک» و ظاهر و دنیایی است. میدان جنگ در این بدن ظاهر است که قوای ظاهرة نفس لشکر آن است و در اقالیم سبعة ملکیه، یعنی گوش، چشم، زبان، شکم، فرج، دست و پا گسترده است و همة این ممالک سبعه در تحت تصرف نفس است. به مقام «وهم» چون وهم سلطان قوای ظاهره و باطنة نفس است.
اگر وهم حکومت کند در آن اعضا یا خود نفس تصرف می کند.
یا شیطان.
این قوا جنود شیطان می شوند و مملکت در تحت سلطنت شیطان واقع می شود و جنود رحمان و عقل مضمحل می شود و شکست خورده و از مملکت دنیا هجرت می کند.
پس جهاد نفس بزرگتر از جهاد در راه حق و جنگیدن با دشمن است، چون غلبه انسان بر قوای ظاهره خود و آنها را تحت فرمان خالق قرار دادن است و مملکت را از لوث شیطان و جنود آن خالی کرده است. و اگر وهم تحت تصرف عقل و شرع در آنها تصرف کند و حرکات و سکنات آنها تحت نظام عقل و شرع باشد مملکت رحمانی و عقلانی می شود و شیطان و جنودش از آن رخت بر می بندد.
اول شرط مجاهدة با نفس و حرکت به جانب حق تعالی «تفکر» است. لا اقل در شب و روز مقداری ولو کم فکر کند که آیا مولای او که او را در این دنیا آورده و همة وسایل آسایش و راحتی را برای او فراهم کرده، بدن سالم و قوای صحیحه که هر یک دارای منافعی است که عقل هر کس را جبران می کند، به او عنایت کرده و همة نعمتهای فراوان در اختیار او قرار داده پیامبران و کتابهای آسمانی نازل کرده برای هدایت آنها آیا وظیفة ما با این مولای مالک الملک چیست؟
آیا همة این بساط فقط برای همین زندگی حیوانی و تأمین شهوات است؟ آیا انبیاء کرام و اولیاء معظم و حکمای بزرگ و علمای هر ملت که مردم را به قانون عقل و شرع دعوت کردند و آنها را از شهوات و دنیا فانی پرهیز دادند با آنها دشمنی داشتند و دارند؟
اگر انسان تفکر کند، می فهمد که مقصود از این بساط چیز دیگر است. و آن بندگی خداوند و شناخت اوست که موجب حیات همیشگی و سعادت دائمی است.
دومین مقام مجاهدت عزم است.
عزم جوهرة انسانیت و میزان امتیاز انسان است و تفاوت انسان به تفاوت درجات عزم اوست. عزم مناسب با این مقام، بنا گذاشتن و تصمیم بر ترک معاصی، و فعل واجبات است و جبران آنچه از او فوت شده در ایام حیات، و بالاخره عزم یعنی اینکه ظاهر و صورت خود را انسان عقلی و شرعی نماید که عقل و شرع به حسب ظاهر حکم کنند که این شخص انسان است. و انسان شرعی عبارت از آن است که موافق مطلوبات شرع رفتار کند و ظاهرش ظاهر رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) باشد. تأسی به آن بزرگوار در جمیع حرکات و سکنات و در تمام افعال و تروک بکند و اینکه ظاهر را انسان به مانند آن مقامات بکند امری است که مقدور همه بندگان خداست.
پس انسان هیچ راهی در مقامات الهیه نمی تواند بپیماید مگر اینکه ابتدا اکتفا کند به ظاهر شریعت و تا انسان متأدب به آداب شریعت حقه نشود، هیچ یک از اخلاق حسنه برای او به حقیقت، پیدا نشود؛ ممکن نیست که نور معرفت الهی در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت از برای او منکشف شود. آنهایی که بعد از بروز انوار معارف در قلب و انکشاف حقیقت ترک آداب ظاهره را دعوی دارند از جهل گوینده است به مقامات عبادت و مدارج انسانیت (منظور فرقه های تصوف و سوفی گری و یا عرفانهای کاذب است که می گویند وقتی به مرحله ای از معارف رسیدی دیگر بنا به عبادت می کنی.)
پس باید بکوشیم تا صاحب عزم شویم.